سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

حضرت علی علیه السلام وآیه ولایت - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

علی (ع) و آیه ولایت

در این مقاله سعى شده‏است‏با استناد به شواهدى از لغت و احادیث و آیات ثابت‏شود که مفاد آیه‏ى شریفه‏ى «ولایت‏» در خصوص ولایت على به معناى جانشینى او پس از پیامبر است و این مفاد هیچ منافاتى با سیاق آیه ندارد .
کلید واژه‏ها: آیه‏ى ولایت، على علیه السلام، عموم لفظ و خصوص سبب، سیاق .
1 . مقدمه
این مقاله در مقام پاسخ به سؤالاتى است که در زمینه‏ى آیه‏ى ولایت مطرح است . برخى از مهم‏ترین آنها به این قرار است:
چه دلیلى وجود دارد بر این که «ولایت‏» در آیه‏ى کریمه به معناى سرپرستى است؟
آیا سیاق و صدر و ذیل آیه که از محبت و دوستى سخن مى‏گوید با مفهوم سرپرستى که از آیه مستفاد مى‏گردد، سازگار است‏یا نه؟
اگر مراد از آیه‏ى شریفه حضرت امیر علیه السلام است، پس چرا به صیغه‏ى جمع آمده‏است؟
به فرض که آیه‏ى شریفه راجع به مورد خاص نازل شده باشد، ولى آیا مورد خاص مى‏تواند عموم آیه را تخصیص زده و آیه را از عمومیت‏بیاندازد؟
اینها شمارى از سؤالاتى است که درباره‏ى آیه‏ى شریفه قابل طرح است و در این مقاله پاسخ یافته‏است .
آیه‏ى مورد بحث این گونه است:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون (1) ; تنها سرپرست‏شما خدا و رسول خدا و آنهایى هستند که ایمان آورده‏اند; آنان که نماز را بر پا داشته و در حالى که رکوع مى‏کنند زکات مى‏هند .
مفسرین مى‏گویند: حضرت على بن ابى طالب علیه السلام در مسجد نماز ظهر مى‏خواند که فقیرى آمد و اظهار حاجت کرد . هیچ یک از حضار به او کمک نکرد . حضرت امیر علیه السلام در حال رکوع، چون چیزى در دسترس نداشت، انگشتر خود را از انگشت‏خود در آورد و نزد فقیر افکند و به او به اشاره گفت: بردار! فقیر آن را برداشت و آنگاه آیه نازل شد .
تمام مفسرین گفته‏اند: تا آن روز احدى در حال رکوع صدقه نداده بود و على علیه السلام اولین کسى بود که چنین کرد . (2) البته بعد از آن، افراد بسیارى در حال رکوع صدقه دادند و چه بسا از نظر کمى هم صدقه‏ى آنها از انگشتر على علیه السلام افزون‏تر بود; مع ذلک حتى یک حرف هم درباره‏اشان نازل نشد .
درباره‏ى آیه‏ى شریفه نکاتى هست که اینک به آنها پرداخته مى‏شود:
2 . مدارک نزول آیه‏ى ولایت در شان على
برخى از مهم‏ترین آثارى که در آن روایات مربوط به نزول آیه‏ى ولایت در شان على آمده، به شرح ذیل است: (3)
الف - علامه امینى بعد از آن که داستان را از تفسیر ابواسحاق ثعلبى نقل مى‏کند، عده‏ى کثیرى را از پیشوایان تفسیر و حدیث اهل سنت و جماعت‏یاد مى‏کند که شان نزول آیه‏ى کریمه را آن چنان که ذکر شد، در آثار خود نقل کرده‏اند، که به عنوان نمونه در ذیل چند نفر از آنها را نام مى‏بریم:
1- طبرى در تفسیر خود، ج 6، ص 165، از طریق ابن عباس;
2- واحدى در اسباب النزول، ص 148، از دو طریق عبدالله بن سلام و ابن‏عباس;
3- رازى در تفسیر خود، ج 3، ص 431، از همان دو طریق;
4- خازن در تفسیر خود، ج 1، ص 496;
5- ابوالبرکات در تفسیر خود، ج 1، ص 496;
6- نیشابورى در تفسیر خود، ج 3، ص 461;
7- ابن الصباغ مالکى، در الفصول المهمة، ص 123;
8- ابن طلحه‏ى شافعى، در مطالب السؤل، ص 31;
9- سبط ابن الجوزى، در تذکرة، ص 9;
10- خوارزمى در مناقب، ص 178، از دو طریق;
11- صاحب فرائد، در باب 14، از طریق واحدى در باب 39، از طریق انس و در باب 40، از طریق ابن عباس و عمار;
12- صاحب مواقف، ج 3، ص 276;
13- محب الدین طبرى در ریاض، ج 2، ص 227، از عبدالله بن سلام;
14- ابن کثیر شامى، در تفسیر خود، ج 2، ص 71، از طریق امیرالمؤمنین علیه السلام .
ب - مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین موسوى در المراجعات، اخبار صحیح وارده در این زمینه را در حد تواتر دانسته و افزوده است: مفسرین اجماع کرده‏اند که آیه‏ى کریمه در حق على علیه السلام نازل شده است و بعضى از اعلام اهل سنت چون قوشجى در مبحث امامت‏شرح تجرید و غیر او این اجماع را نقل کرده‏اند . (4)
ج - بحرانى در غایة المرام، 24 حدیث از کتب عامه و 19 حدیث از کتب خاصه نقل کرده‏است که آیه‏ى کریمه در شان حضرت امیر علیه السلام نازل گردیده‏است . (5)
3 . مفاد آیه‏ى ولایت
اگر مختصر تامل و امعان نظرى در آیه‏ى کریمه شود، به آسانى معلوم مى‏شود که خداى متعال در این آیه مى‏خواهد امام و جانشین پیغمبر را تعیین نماید; لذا مى‏فرماید: کسى که سرپرستى تمام کارهاى شما به عهده او بوده و در این زمینه از هر جهت اولویت دارد، تنها خدا و رسول خدا و على بن ابى طالب علیه السلام است .
ما از این ولایت و سرپرستى در حق حضرت امیر علیه السلام به «اولى بالتصرف بودن‏» تعبیر مى‏کنیم; یعنى کسى که در شئون تشریعى و حتى شئون تکوینى انسان حق دخالت دارد . ولایت‏خدا و رسول خدا منصوص آیه‏ى کریمه است و ولایت‏حضرت امیر علیه السلام از خصوصیاتى که در آیه‏ى مذکور است، مستفاد مى‏شود; مانند: ایمان و اقامه‏ى نماز و صدقه دادن در حال رکوع . این خصوصیات تنها بر آن حضرت منطبق است .
در آیه‏ى شریفه از سه ولایت که در طول هم قرار گرفته، سخن به میان آمده‏است; به علاوه آنها با کلمه حصر بیان گردیده است; بنابراین غیر از این سه هیچ کس حق ادعاى آن را ندارد و چون ولایت‏خدا عمومیت دارد، ولایت رسولش و نیز ولایت وصى رسولش هم باید عامه باشد .
4 . معناى ولایت در آیه‏ى شریفه
«ولى‏» که بر وزن «فلس و ضرب و نصر» است، در لغت‏به معناى نزدیک بودن است، به نحوى که میان آن و چیزى که به آن نزدیک است، هیچ حائل و فاصله وجود نداشته باشد . اگر چیزى به چیز دیگر این اندازه نزدیک باشد، آن را «ولى‏» گویند .
در هر دو چیزى که به نحوى از انحا این چنین به هم نزدیک باشند، واژه‏ى ولى و مشتقاتش به طور استعاره درباره‏ى آن استعمال مى‏گردد . وقتى دو چیز از نظر مکان یا محبت و دوستى یا اخلاق و اعتقاد، یا تسلط و مدیریت و امثال ذلک به هم نزدیک باشند، اطلاق واژه‏ى ولى و تمام مشتقاتش بر آن صحیح است; مثلا:
- درباره‏ى انسانى که پس از نزدیک شدن به انسان دیگر از او دور شده باشد، گویند: «تباعد بعد ولى‏» ; یعنى بعد از آن که نزدیک بود، دور گردید .
- انسانى که سرپرستى یتیمى یا صغیرى را به عهده بگیرد، ولى او خوانده مى‏شود .
- براى «معتق‏» به صیغه‏ى فاعل و به «عتیق‏» بر وزن فعیل، ولى مى‏گویند .
- به پسر عمو و کمک و حافظ نسب و دوست، ولى مى‏گویند .
- به کسى که اداره‏ى شهرى را به عهده گرفته است، والى مى‏گویند . (6)
چنان که ملاحظه شد، در تمام این موارد معناى اصل که عبارت باشد از نزدیک شدن یک چیز به چیز دیگر لحاظ شده است .
مناسب‏ترین و بلکه صحیح‏ترین معنایى که از کلمه‏ى «ولى‏» در آیه‏ى مورد بحث اراده شده، ولاى زعامت و سرپرستى است; یعنى اوست که حق دارد رهبرى اجتماعى و سیاسى مردم را به عهده گرفته، در تمام شئونات و مقدرات آنها دخالت نماید . اراده‏ى معانى دیگر چون یار و یاور و دوست و امثال ذلک نه‏تنها مناسب نیست که غیر صحیح هم خواهد بود; چون وزان آیه‏ى مورد بحث همان وزانى است که در آیه‏ى شریفه‏ى «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (7) » آمده است; زیرا:
اولا آیه‏ى کریمه با کلمه‏ى حصر «انما» شروع شده و ولایت را به خدا و رسول‏خدا صلى الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام منحصر کرده‏است . از این حصر فهمیده مى‏شود که مراد از ولایت، نصرت یا محبت‏یا دوستى و امثال اینها نیست; زیرا ولایت‏به این معانى براى غیر آن سه نیز صحیح است .
ثانیا به شهادت مدارک و روایات معتبر، ائمه‏ى اطهار علیهم السلام که طبق حدیث ثقلین عدل قرآن اند با این آیه بر امامت و حقانیت‏خود استدلال کرده‏اند . اگر «ولى‏» در آیه‏ى کریمه به معناى دوست‏یا ناصر باشد، استدلال آنها با آیه‏ى ولایت درست نخواهد بود و این بهترین گواه است‏بر این که مراد از «ولى‏» ، زعیم على الاطلاق و اولى بالتصرف است .
5 . تناسب آیه‏ى ولایت‏با سیاق
ممکن است، گفته شود، معناى ولایت‏با سیاق آیه سازگار نیست; زیرا صدر و ذیل آیه‏ى مورد بحث درباره‏ى سرزنش دوستى با کفار است; پس على القاعده باید مراد از ولایت، در آیه‏ى مورد بحث هم همان معنا باشد تا دوگانگى در مفاد لازم نیاید .
جهت‏حل این شبهه نخست مناسب به نظر مى‏رسد، آیات مربوط ذکر شود . آن آیات از این قرار است:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء، بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدى القوم الظالمین
فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم، یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة فعسى الله ان یاتى بالفتح او امر من عنده فیصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمین و یقول الذین آمنوا اهؤلاء الذین اقسموا بالله جهد ایمانهم، انهم لمعکم، حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرین
یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه، اذلة على المؤمنین، اعزة على الکافرین، یجاهدون فى سبیل الله و لایخافون لومة لائم، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین (8)
اى مؤمنین یهود و نصارى را براى خودتان ولى قرار ندهید . آنها بعضى‏شان اولیاء بعضى دیگرند . هر کس از شما آنها را براى خود ولى قرار بدهد، از آنان است . خدا ستمگران را هدایت نمى‏کند .
مى‏بینى آنهایى را که در دل‏هایشان بیمارى است، در دوستى با آنان شتاب مى‏کنند . مى‏گویند: مى‏ترسیم براى ما حادثه‏ى ناگوار اتفاق بیافتد; ولى امید این که خداى تعالى از جانب خود پیروزى یا چیز دیگرى بیاورد و در نتیجه از آنچه در دل پنهان کرده بودند، پشیمان شوند .
ایمان آورندگان گویند: آیا اینها به خداى متعال سوگند محکم مى‏خوردند که با شما هستند؟ اعمال اینها تباه شده، زیانکار گردیدند . اى ایمان‏آوردندگان هرکس از شما از دین خود برگردد، به‏زودى خداى‏تعالى گروهى را مى‏آورد که آنان را دوست داشته و آنان نیز او را دوست دارند . اینان نسبت‏به مؤمنان فروتن و نسبت‏به کافران سرافرازند; در راه خداى تعالى جهاد کرده، به ملامت هیچ ملامت‏گرى اهمیت نمى‏دهند . این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد مى‏دهد، خداى تعالى گشایشگر داناست .
تنها ولى شما خدا و رسولش و کسانى‏اند که ایمان آورده‏اند; کسانى که نماز را بر پا داشته و در حالى که در رکوع هستند، صدقه مى‏دهند و هرکس خدا و رسول خدا و مؤمنین را ولى خود قرار دهد، پیروز است; زیرا که حزب خدا پیروزمندند .
اى ایمان‏آورندگان آنهایى را که دین شما را مورد مسخره و بازى قرار داده‏اند، ولى خودتان قرار ندهید; چه آنها که قبل از شما برایشان کتاب آمده و چه آنها که کافرند، هیچ‏کدام را اولیاى خویش قرار ندهید و از خدا بترسید، اگر ایمان دارید .
چنان که ملاحظه مى‏شود، در این آیات در چند جا از ولایت‏سخن به میان آمده است . اشکال کننده با توجه به آنها چنین گفته‏است: در همه اینها قطعا مراد از ولایت، محبت و دوستى است; پس به قرینه‏ى آنها در «انما و لیکم الله‏» هم باید به معناى دوستى باشد; ولى این استدلال از چند جهت مخدوش و باطل به نظر مى‏رسد:
اولا از کجا معلوم که ولایت در این آیات به معناى دوستى است و به معناى سرپرستى نیست؟ !
چرا آیه‏ى «انما و لیکم الله‏» را براى آن آیات قرینه نگیریم؟ !
در این آیات شواهد چندى وجود دارد بر این که ولایت در آنها به معناى سرپرستى است که اینک ذکر مى‏گردد:
الف - خداى تعالى در آیه‏ى 54 مى‏فرماید: «من یرتد منکم عن دینه‏» ; یعنى هرکه آنها را بر خود ولى قرار دهد، از دین خود خارج شده و مرتد گردیده است . آیا صرف دوست داشتن کفار انسان را مرتد مى‏کند یا زعیم و سرپرست قرار دادن آنها چنین است؟
ب - شاهد دیگر این که در آیه‏ى 56 یعنى در آیه بعد از «انما ولیکم الله‏» بار دیگر از ولایت‏خدا و رسول خدا و مؤمنین سخن گفته، مى‏فرماید: هرکه آنها را ولى قرار دهد، حزب‏شان، حزب خداست و حزب خدا همیشه پیروز است . تعبیر «حزب الله‏» ولایت را در «انما ولیکم الله‏» تفسیر کرده، اشاره دارد بر اینکه مراد از آن زعامت و سرپرستى است; نه محبت و دوستى .
اینها همگى شاهدند بر این که آن ولایت‏ها به معناى سرپرستى است نه دوستى و محبت . لااقل احتمال دارد که به معناى دوستى نباشد و احتمال، استدلال را باطل مى‏کند .
ثانیا بر فرض قبول این که ولایت در آن آیات به معناى دوستى باشد، مع ذلک قراین مورد نظر اشکال کننده صلاحیت صارفیت ندارد; زیرا ائمه‏ى معصومین علیهم السلام با آیه‏ى «انما ولیکم الله‏» بر اولى بالتصرف بودن استدلال کرده‏اند و استدلال آنان حجت است; از این رو سیاق نمى‏تواند، در قبال همچو حجتى بایستد و بر فرض امکان تعارض، دلیل بر سیاق مقدم است; زیرا معلوم نیست که این آیات طبق ترتیب نزول مرتب شده باشد و نظایر آن در آیات قرآن فراوان است . براى مثال در آیه‏ى تطهیر با این که سیاق دلالت دارد بر این که مراد از اهل بیت زنان پیامبر صلى الله علیه و آله است; ولى روایات معتبر مراد از آن را اهل کساء شمرده است .
نتیجه این که مراد از ولایت در آیه‏ى «انما ولیکم الله‏» اولى بالتصرف بودن است و سیاق با آن مخالف نیست و به فرض مخالفت تقدم از آن دلیل و نص است . (9)
6 . عمومیت آیه و خصوصیت مورد
یکى از سؤالاتى که درباره‏ى این آیه مطرح است، این است که اگر مراد از «الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون‏» یک نفر است، آوردن لفظ جمع و اراده‏ى یک نفر از آن چه فلسفه‏اى دارد؟ آیا حکم عام نیست و افراد دیگر را در بر نمى‏گیرد؟ و اگر افراد دیگر را در بر نمى‏گیرد، دلیلش چیست؟
پاسخ این است که این طور تعبیر کردن نه تنها غیر متعارف نیست; بلکه از محسنات بدیع است و نظایر آن در قرآن فراوان است که اینک نمونه‏هایى از آن را یاد مى‏کنیم:
الف . الذین قال لهم الناس، ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم، فزاد هم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل (10)
یاران پیامبر صلى الله علیه و آله کسانى‏اند که وقتى مردم به آنها مى‏گویند که دشمنان بر ضد شما بسیج‏شدند، از آنها بترسید، عوض این که بترسند ایمان و اراده‏اشان قوى گشته، گفتند: خدا براى ما کافى بوده، حمایت‏کننده‏اى نیکوست .
آیه‏ى شریفه به بعد از جنگ احد مربوط است; زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله با 70 نفر از یاران خود مشرکین را تعقیب مى‏کرد و ابوسفیان به مردى به نام «نعیم بن مسعود اشجعى‏» 10 شتر داد تا مسلمانان را ترسانیده و با شایعه‏پراکنى روحیه‏ى‏آنها را تضعیف نماید . او هم در قبال 10 شتر این کار را کرد; ولى یاران حضرت به ارعاب او وقعى ننهادند و در نتیجه آیه در شانشان نازل شده و به شجاعت و ایمانشان ارج نهاد .
مراد از «الناس‏» نخست‏به اجماع تمام مفسرین و محدثین «نعیم بن مسعود اشجعى‏» است; حال آن که او یک‏نفر است . (11)
ب - یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ هم قوم ان یبسطوا الیکم ایدیهم فکف ایدیهم عنکم و اتقوا الله و على الله فلیتوکل المؤمنون (12)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نعمت‏خداى تعالى را یادآور شوید; آنگاه که قومى خواستند به سوى شما دست تجاوز دراز کند و شما را از بین ببرد، خدا دست تعدى آنان را از شما کوتاه کرد . از خدا بترسید و مؤمنان باید فقط به او توکل کنند .
طبق گفته‏ى ابن‏هشام و دیگران، قصه به «جنگ ذات الرقاع‏» مربوط است که در آن مردى به نام غورث از بنى محارب یا به نام «عمر بن جحاش‏» از قبیله‏ى بنى‏النضیر خواست‏به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله حمله کند و آن حضرت را به شهادت رساند; اما خداى تعالى او را از آن کار باز داشت و در خصوص آن آیه‏ى مذکور نازل شد .
به‏طورى که ملاحظه مى‏شود، حمله‏کننده یک‏نفر بوده‏است; ولى بر او، قوم که به معناى جماعت‏باشد، اطلاق گردیده است . (13)
ج - فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین (14)
لفظهاى «ابناء» و «نساء» و «انفس‏» با این که حقیقت در عموم‏اند، به حسن و حسین و فاطمه و على علیهم السلام اطلاق گردیده است و این مطلبى است که همه‏ى‏اهل تفسیر بر آن اتفاق دارند .
پس معلوم مى‏شود که اگر دواعى ایجاب کند، همچو اطلاقى متعارف است .
در آیه‏ى مورد بحث، داعى چه بوده‏است تا با این که مورد یک‏نفر است، از او با الفاظ جمع و عام تعبیر کرده است؟
در پاسخ این پرسش جواب‏هاى گوناگون داده‏شده است:
شیخ طوسى و طبرسى گویند: جهت تعظیم و تفخیم جمع آمده است . (15)
صاحب کشاف گوید: جهت ترغیب جمع آمده است; یعنى براى این که دیگران نیز از این کار نیکو که حضرت امیر علیه السلام انجام داد، پیروى کنند، به صیغه‏ى جمع آمده است . (16)
سید شرف الدین موسوى عاملى هم گوید: جهت‏حفظ و صیانت آن‏حضرت از نیرگ دشمنان یا حفظ و صیانت قرآن از تحریف، به صیغه‏ى جمع آمده‏است . (17)
7 . تخصیص عموم لفظ
ممکن است گفته شود، درست است که آیه‏ى شریفه راجع به مورد خاص نازل گردیده است; ولى مورد نمى‏تواند مخصص عموم عام باشد; پس عمومیت‏حکم باقى است و آیه، على علیه السلام و غیر على علیه السلام را شامل مى‏شود .
این اشکال نیز مانند دیگر اشکالات قابل رفع است; زیرا درست است که اصل قاعده ثابت است; اما با مورد بحث قابل انطباق نیست; به عبارت دیگر کبراى قضیه را مى‏پذیریم; ولى در صغراى آن اشکال داریم; زیرا آیه‏ى شریفه عام نیست تا گفته شود: موردش نمى‏تواند آن را تخصیص زند؟ !
مجموع آیه باید لحاظ گردد; نه یک قسمت از آن . آیه، از همه‏ى ایمان‏آورندگان سخن نگفته است; بلکه از آن ایمان آورندگانى سخن رانده‏است که نماز را بر پا مى‏داشتند و در حال رکوع صدقه مى‏دادند .
اگر جمله‏ى این خصائص بیش از یک مصداق پیدا نکرده و هرکس که از محدوده‏ى آیه‏ى شریفه خارج مى‏گردد، تخصصا خارج است; نه تخصیصا .
آیه‏ى مورد بحث دقیقا مانند حدیث «خاصف النعل‏» است . رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که کفش را وصله مى‏زند، خلیفه‏ى من است . این حکم عام نیست و گرنه هر پینه‏دوزى مى‏بایست‏خلیفه مى‏شد . در آیه‏ى مورد بحث نیز همین گونه است; یعنى آن راجع به عمل خاص از فرد خاص در زمان خاص سخن مى‏گوید; لذا عام نیست; از این رو آن قانون مسلم اصولى که «مورد مخصص نمى‏شود» در این جا جارى نیست .

حسین شریعتى

 

 




تاریخ : یکشنبه 90/7/10 | 11:13 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.